سیامک عباسی و دوست دختر قدیمی باباش!واو موزیک , رسانه پخش موسیقی آنلاین

  • 21,726 نگاه
  • 0 دیدگاه

جدیدترین عکس سیامک عباسی در پاسخ به یکی از هوادارانش بود که برای او پیامی فرستاده بود
وی همراه با انتشار این عکس خاطره ای زیبا از کودکی خود نقل کرد که خواندنش خالی از لطف نیست
البته این پست حاشیه های جالبی نیز داشت.
اشتباه کاربران در خواندن کپشن سیامک عباسی
موجب شد وی عکس جالب دیگری در استوری خود منتشر کند که در زیر آن را خواهید دید.

عکس سیامک عباسی

عکس سیامک عباسی در کودکی

چند سال پيش، يه بار توى فيسبوك يكى برام پيام فرستاده بود و نوشته بود:
منم اگه از بچگى تو خونه مون پيانو داشتيم، سيامك عباسى مى شدم.
يادمه براش نوشتم:
رفيق
اولاً كه حالا مگه سيامك عباسى كى شده؟
ثانياً شايد باورت نشه ولى من همين الانم پيانو ندارم، چه برسه به بچگيم
——–

اينجا فكر كنم ١١ سالمه، كلاس پنجم دبستان بودم
عيد رفته بوديم اهواز، خونه دختر دوست قديمىِ بابام، كه من بهش مى گفتم عمو
برادر شوهر دخترعموم هم توى يه واحد ديگه، تو همون ساختمون زندگى مى كرد؛ پيانيست بود.
اين اتاق كارش بود، همين طور كه مى بينيد يه پيانوى خفن داشت و كلى عكس و مطلب از بزرگان موسيقى.
جواد معروفى، بابك بيات و…
من محو اين پيانو شده بودم، بى اجازه رفتم نشستم پشتش، و شروع كردم به ور رفتن با دكمه هاش (كلاويه هاش).
استاد كه صداى ساز خودشو شنيده بود اومد توى اتاق، تا ديدمش بلند شدم. بهم گفت:…
– بشين راحت باش، پيانو دوست دارى؟
– آره، خيلى
– مى خواى يه آهنگ يادت بدم بزنى؟
– مى شه؟
– چرا نشه؟

اولِ آهنگ خواب هاى طلايى رو يادم داد، هم دست راستشو، هم دست چپشو.
آهنگ رو قبلاً شنيده بودم. بس كه تلويزيون مى ذاشت اون موقع ها.
استاد كه رفت به مهمونا برسه، من موندم و آهنگو ادامه دادم، بقيه شو هم خودم به صورت گوشى، درآوردم و زدم.
حس مى كردم دارم روى ابرها راه مى رم.
بعد كه استاد اومد ديد من نصف اهنگو درآوردم و زدم خيلى تعجب كرد و دست زد برام.
اومد به مامانم اينا گفت اين بچه خيلى توى موسيقى استعداد داره، براش ساز تهيه كنيد.
ولى خب اون موقع ها پيانو خيلى گرون بود، اين پيانو ديجيتال ها هم كه اون موقع ها نبودن.
خلاصه كلاً ١-٢ روز خونه شون مهمون بوديم و من از كنار اين ساز تكون نخوردم.

يادمه بعدش كه برگشتيم تهران،
روى نيمكت مدرسه شكل كلاويه هاى ساز رو با خودكار كشيدم، حفظ كرده بودم شكلشونو.
آهنگ خواب هاى طلايى رو روى همون نيمكت مدرسه تمرين مى كردم كه يادم نره.
ولى بعد يه مدت، ديگه صداى بغل دستيم دراومد و منم مجبور شدم بى خيال بشم.

تا ساليان سال خاطره ى اون سفر، بهترين خاطره ى من از اهواز بود.
چند سال بعد دختر عموم و شوهرش توى يه سانحه ى دردناك از دنيا رفتن😔
برادر شوهرش كه استاد موسيقى بود الان يكى از مهم ترين و تأثيرگذارترين آهنگسازهاى موسيقى فيلمه.
نمى دونم راضى هستن كه من اسمشونو بيارم يا نه، واسه همين اسم نميارم،
اين پست رو براشون فوروارد مى كنم، بعد اگه خودشون صلاح دونستن اسمشونو اضافه مى كنم.
——–
داشتم فكر مى كردم واقعاً اگه از بچگى تو خونه مون پيانو بود، چى مى شد؟
.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *