متن ترانه

و عشق آمد و با شوق انتخابم کرد
مرا که شهر کر و کورها جوابم کرد
وعشق چشم مرا بست و مشت من وا شد
و عشق بود که وابسته ی نقابم کرد
وعشق آمد و دستورداد : حاضر شو
در این کویر نمان چشمه ای مسافر شو
وعشق بغض مرا از نگاه خیسم خواند
گرفت زندگی ام را و گفت شاعر شو
و عشق خواست که این گونه در به در باشم
که ابر باشم و یک عمر در سفر باشم
و عشق آمد با شوق انتخابم کرد
و عشق آمد و عشق آمد و عشق آمد

حجت اشرف زاده عشق آمد