اشتراک با دوستان

متن ترانه

ز ره هوس به تو کی رسم نفسی زخود نرمیده من
همه حیرتم به کجاروم به رهت سری نکشیده من
به چه برگ ؛ ساز طرب کنم زچه جام ؛ نشئه طلب کنم ؟
گل باغ شعله نچیده من می داغ دل نچشیده من
تو به محفلی ننموده رو که زتاب شعله ی غیرتش
همه اشک گشته به رنگ شمع و زچشم خود نچکیده من
چه بلا ستمکش غیرتم چه قدر نشانه ی حسرتم
که شهید خنجرناز تو شده عالمی و تپیده من
تو و صد چمن طرب و نمو من و شبنمی نگه آبرو
به بهار عالم رنگ و بو همه جلوه تو همه دیده من
به کدام نغمه ی دل گسل زنوا کشان نشوم خجل
چو جرس به غیر شکست دل سخنی زخود نشنیده من
من بیدل و غم غفلتی که زچشم پر ز فسون تو
همه جا زجلوه ی من پراست و به هیچ جا نرسیده من

محمد اصفهانی غم غفلت