متن ترانه

از این زندگی خالی
منو ببر به اون سالی
که تو اسممو پرسیدی
به روزی که منو دیدی​
به پله های خاموشی
که با من روبرو میشی
یه جور زل بزن انگاری
نمیشه چشم برداری​
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم​
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم​
از این اشکی که می لرزه
منو ببر به اون لحظه
به اون ترانه ی شادی
که تو یاد من افتادی​
به احساسی که درگیره
به حرفی که نفسگیره
از این دنیا که بی ذوقه
منو ببر به اون موقع
به اون موقع​
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم​
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم​
از این دوری طولانی
منو ببر به دورانی
که هر لحظه تو اونجایی
زیر بارون تنهایی​
منو ببر به اون حالت
همون حرفا، همون ساعت
به اندوهِ غروبی که...
به دلشوره ی خوبی که...
تو چشمام خیره می مونی
به من چیزی بفهمونی​
منو ببر به دنیامو
به اون روزا که می خوامو
به اون شبا که خندونیم
که تقدیرو نمی دونم​
به اون شبا که خندونم
که تقدیرو نمی دونم
نمی دونم
نمی دونم​

احسان خواجه امیری نمی دونم