علی اکبر شکارچی ،اخبار موسیقی ایران،اخبار موسیقی،واوموزیک،vavmusic

بیاییم با خواندن شعر و ترانه تن به بند و زنجیر نا امیدی ندهیم

27 اسفند 1399 6:54 ق.ظ ایران

علی اکبر شکارچی(نوازنده و مدرس پیشکسوت کمانچه)در پیامی نوروز باستانی را به مردم ایران و هنرمندان تبریک گفت.

به گزارش اخبار موسیقی واوموزیک ، پیام علی اکبر شکارچی بدین شرح است:

«بهار یک‌هزارچهارصد خجسته باد

هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام‌تر از آهو بی‌باک‌ترم از شیر
هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر از پی زنجیر(مولانا)

مردم عزیز ایران!
هم‌تباران عزیز لرستانی!

مگر می‌شود در این بهار رنگین و زودرسی که زمین و دار و درخت، ساحل و صخره، غرق در گل و سبزه گشته‌اند، دل من و دل شما با دگرگونی بی‌امان هستی، غرق در امید و پذیرش و شادمانی نگردد؟

بیاییم در هجوم دشواری‌های رنگارنگ که در این چرخه‌ی هستی همه را زیر و زَبَر کرده‌است، قرائت سرنوشتمان را که در کارگه تقدیر رقم می‌خورد، بپذیریم؛ سرنوشتی آمیخته با شهد و شرنگ.
زمانه به یک‌سان ندارد درنگ / گهی شهد و نوش است و گاهی شرنگ (فردوسی)

به سراسر کوه‌های زاگرس نگاه کنید و ببینید درختان چگونه برای زیستن و زندگی کردن سنگ و صخره را می‌شکافند و بار و برگ می‌دهند. ما جزیی از طبیعت هستیم، طبیعت مادر، معلم و روزی‌رسان ماست.

بیایید هرگاه خنده‌های فرزندانتان فضای خانه را پر می‌کند شما هم اراده کنید با آنان هم‌خوان و هم‌نوا شوید و از عمق وجود خود غم و اندوه و نامیدی را با قهقهه بیرون بریزید.

غم و اندوه را بیرون بریزید! تا روح و روان‌تان مثل درختان ارغوان سرزمین‌تان بشکفد.
پیوسته با خود بگوید:

دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ
ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
دانی که پس از عمر چه ماند باقی
مهر است و محبت است باقی همه هیچ(مولانا)
حق دارید اگر بگویید شکارچی الکی خوش است. ولی من هم دربند و دربند شما هستم.

این شعر از مردمان با‌ذوق لک و هم‌تراز شعر حافظ است انگار برای تمام دوران‌های سخت بشری سروده‌اند:

شوگار دو شوگار اِ یَک ریشیایه
کلیل‌دار شوگار مَری کُشیایه
ترجمه: شب چنان در شب آمیخته است و روزگار چنان زندگی را مشکلات گوناگون در هم پیچیده و سیاه کرده که مثل این که خورشید را کشته‌اند.

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبک‌باران ساحل‌ها(حافظ)
و من بارها با آواز علی‌دوستی لری خوانده‌ام:
شعر لری: روزگار چی‌که تلی‌زی نزی رو
مه که نارم طاقت سرگرون شو
ترجمه:

ای روزگار تلخ‌تر از زهر،‌ بگذار و بگذر من طاقت این همه ستم انسان بر انسان را ندارم.

حکایت بحران‌های اجتماعی و غم و اندوه فقط مال امروز نیست، در قرن سوم هجری شهید بلخی می‌گوید:

اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه

ای مردم:

با یک چرخش خورشید حتا اگر ما هم نباشیم، دست و دل فرزندان‌مان دوباره با رزق و روزی و امید پر خواهد شد ولی بیایم نگذاریم روح و روان‌مان پریشان شود. بیایم نگذاریم غم و اندوه این دوران، روانمان را تیره و تار و دودآلود کند.

اطمینان دارم پذیرش این تقدیر ناروا و ناخواسته شما را به آرامش و تحملی در این هستی خواهد کشاند که مصداق آن:
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

به ببینید، فردوسی در قرن چهارم چگونه یقه‌ی خالق هستی گرفته است، انگار قرن‌ها پیش برای امروز ما سروده است:

الا ای برآورده چرخ بلند
چه داری به پیری مرا مستمند
چو بودم جوان برترم داشتی
به پیری مرا خوار بگذاشتی

همین بزرگ‌مرد تاریخ ادبیات کهن ما در جایی دیگر می‌سراید:

سپاس از جهان‌دار فریادرس
نگیرد به سختی جز او دست کس

فردوسی هرگز امید و شوق زندگی کردن را با متوسل شدن به زمین و زمان از دست نداده است.

او مثل پدری خردمند و دلسوز و پرامید نگذاشته است ایران و ایرانی که پیوسته با سیاهی و سفیدی، روشنایی و تاریکی، توانمندی و ناتوانی، در جنگ بوده‌است، از پای درآید.

فردوسی همیشه سرفرازی، آزادگی و بی‌نیازی ایرانیان را در شاه‌نامه فریاد زده‌است. روح او و اشعارش نگهبان ما و ایران خواهد بود.

نخوانند برما کسی آفرین
چو ویران شود بوم ایران‌زمین
که گردون نگردد مگر بربهی
به ما باز گردد کلاه مهی

به ببینید نیاکان کوچ‌نشین ما در هر کوچ بهاره که تمام زندگی‌شان در چند راس دام و اسب خلاصه می‌شود، چگونه زیباترین شعر و ترانه، هجو و فکاهه‌ها را سروده‌اند؟
سروده‌هایی که من بخشی از آنان را در کتاب و آلبوم جدید«هفتاد نغمه در برابر باد» در هفتادسالگی برای شما خوانده‌ام.

این نغمات به قول مولانا آسمانی:

خشک سیمی، خشک چوپی خشک پوست
از کجا می‌آید این آوای دوست
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
می نوازندش به تنبور و به حلق

در سور و سوگ، عاشقانه‌ها، لالایی‌ها و موضوعات کار و زندگی از اندیشه و ذوق شما برآمده‌اند. کلیه این ترانه‌ها با خاطرات شما تنیده شده‌‌اند و شما از من بهتر آنان را می‌دانید و می‌خوانید.

بیاییم ما هم مانند همین مردمان کوچنده با خواندن و تکرار شعر و ترانه هرگز تن به بند و زنجیر ناامیدی و غم‌بارگی ندهیم.

هر لحظه که می‌کوشم در کار کنم تدبیر
رنج از پی رنج آید زنجیر از پی زنحیر

نمی‌گویم هیچ تدبیری نکنید ولی در بند تدبیر نباشید، که تدبیر دور از دسترس رنج‌تان را افزون و زنجیرتان را محکم‌تر خواهدکرد.

شکوه و نالیدن، شنیدن و دیدن اخبار هولناک، ناگوار و ناامیدکننده و سراسر رعب و وحشت و ناامنی، روان آدمی را درمانده و فلج می‌کند.

شما نگاه کنید درست در شرایطی که این مردم صبور، نجیب و وطن‌پرست نیاز به امید و نشاط دارند یک خبری که کورسویی از گشایش در زندگی مردم را نشان ‌دهد در فضای مجازی و رسانه‌های داخلی و خارجی نمی‌بینیم.

بیاییم با خود پیمان ببندیم در شرایطی که بیماری کرونا مزید برعلت شده و همه چیز دست به دست هم داده تا دلسردی و ناامیدی را تا عمق وجود آدمی بکشاند، جز کردار، گفتار و اندیشه‌ي نیک بر زبان نیاوریم و برای همیشه چشم وگوش بر اخبار و تصاویر هول برانگیز ببندیم.

ز وقت گذر کردن اندیشه کن
پرستیدن دادگر پیشه کن
به نیکی گرای و میازار کس
ره رستگاری همین است و بس(فردوسی)

باز هم ببینید نیمایوشیج در قرن 13 و 14 از دست شرایط اجتماعی که آمیخته است با دروغ و بدگویی، ریا و تزویر، حسادت و زیاده‌خواهی چگونه از هر رگ او ناله برمی‌خیزد؟

از پس پنجاه و اندی ز عمر
ناله برمی‌خیزدم از هر رگی
کاش باز دور بودمی از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی

در خاطرات عارف قزوینی ترانه‌سرا، شاعر و مبارز سیاسی وطن‌پرست در یک‌صد ساله پیش آمده است:
هروقت نزد او می‌رفتیم اگر تا صبح نزد او می‌ماندیم او فقط سکوت می‌کرد و گاه به گاه می‌گفت: ای داد ای بی‌داد.

چه کج‌ رفتاری ای چرخ
چه بدکرداری است چرخ
سر کین داری ای چرخ
نه دین داری نه آیین ای چرخ

گرچه ما تصنیف‌های عارف قزوین را با صدای او نداریم ولی زنده‌یاد استاد محمدرضاشجریان کلیه‌ی تصنیف‌های او را خوانده است و هربار که لاله‌ای بر زمین می‌غلتید به بانگ بلند می‌خواند:

از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده

دریغا که جای شجریان و همه‌ی عزیزانی که بیماری کرونا به کام مرگ کشانید در این بهار خالی است.
با تسلیت صمیمانه به همه‌ی خانواده‌های داغدار، امیدوارم شما سالم بمانید و روح آنان در آرامش باد.

ای مردم عزیز:
من از زبان بزرگان ادب فارسی از قرن سوم تا کنون چندین مثال برای شما آوردم تا بگویم:

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایماً یک‌سان نباشد حال دوران غم مخور
نمونه‌های گوناگون آوردم تا به شما بگویم:

به باور من بهترین گزینه در شرایط فوق‌العاده پیچیده‌ی کنونی، پذیرش آگاهانه، صبوری و هوشیاری است تا بلکه بهار و زندگی را در رنج و زنجیر به سر نبریم.

این زندگی اکسیر دگر مي‌خواهد
این فلسفه تفسیر دگر می‌خواهد
با میخ نو و خشت کهن نو نشود
این خانه که تعمیر دگر می‌خواهد
و شما ای مردم:
جهان یادگاریست و ما رفتنی
به گیتی نماند به‌جز مردمی

بیاییم دست در دستان یک‌دیگر، یک‌‌دیگر را دریابیم. هرکس با خبر است و می‌داند همسایه‌اش، بستگانش، همکار و هم‌‌وطنش از نظر روحی و اقتصادی در چه حالی است و روزگار را چگونه به سر می‌برد. بیش از این سخن گفتن بیهوده است.
جهان یادگاری است و ما رفتنی
به گیتی نماند به‌جز مردمی.
بهارا از گل می آتشی ساز
پلاسِ درد و غم در آتش انداز
بهارا زنده مانی زندگی بخش
به فروردین ما فرخندگی بخش(ه.الف. سایه)

فدای شما- علی‌اکبر شکارچی
اسفند 1399»

امین بانی هوای دوری