متن ترانه

عمر عاشقيها مي گفتم سر آمد
ديدم در دل از نو عشقي ديگر آمد
داد از دل كز مستي آرامش نيست
ميدانم جز حسرت سر انجامش نيست
هر شب غم را بدل شبيخون باشد
عاشق داند كه حال من چون باشد
از غم جايم بدشت و هامون باشد
دشت و هامون سراي مجنون باشد
ايدل ما را آسوده بگذار
بس كن از عشق بر جانم آزار
خيز و مرنجان خاطر ما را
كس نشناسد قدروفا را خود را ميازار
مرا از عشق و مستي
چه شد حاصل در هستي
كجا كامم بر ايد
عمر عاشقيها مي گفتم سر آمد
ديدم در دل از نو عشقي ديگر آمد
اي دل داد از تو

داریوش رفیعی عمر عاشقی