متن ترانه

از عشق هیچ چیز نمیدانم چیزی برای آنکه بدانم نیست
چشمان مرگبار زمین زیباست آرامبخش زیر زبانم نیست
من تازه عاشقت شده ام اما از هر چه بر تو رفته خبر دارم
با من بگو که در نسخ خطیت خطی برای آنکه بخوانم نیست
من کل آسمان تو را گشتم دیریست کفتران به تو مجنونند
ای کاش نامه ای به تو اما حیف طوقی پیر نامه رسانم نیست
میخواستم سفر کنمو یک شب دیدم سبک شده چمدان یعنی
با چشم های خیس خودم دیدم جز خنده ی تو در چمدانم نیست
باید که اعتراف کنم انگار ای آینه دروغ نمیگفتی
موهای پیرو خسته ی من دیگر دلتنگ دستهای جوانم نیست
ای کاش دستهای تو را تنها ای کاش دستهای تو را اینجا
ای کاش دستهای تو را اما پایان جمله ام به توانم نیست

در بحث شرکت کنید
دیدگاه شما

رستاک نیست