متن ترانه

چشای تو نور کوچه باغ رازه چشای من ظلمت شب نیازه
با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم
با همدیگه راز و نیازی داشتیم حکایت دور و درازی داشتیم
اما پس از اون آشنایی آن همدلی آن هم زبانی از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم به رام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجایی
کاشکی یکی بود مارو با هم آشتی میداد کاشکی چشامون باز تو چشم هم میوفتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
اما پس از اون آشنایی آن همدلی آن هم زبانی از گرد راه اومد جدایی
رفتی و چشم به رام گذاشتی تو این قفس تنهام گذاشتی حالا نمیدونم کجایی
کاشکی یکی بود مارو با هم آشتی میداد کاشکی چشامون باز تو چشم هم میوفتاد
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه
امروز اگه تاریک و خاموش و سیاهه فردا که شد دنیا پر از خورشید و ماهه

محمد اصفهانی کوچه باغ راز (اجرای زنده)