اشتراک با دوستان

متن ترانه

کنار این جاده های کور و بن بست
برای زندگانی فرصتی هست
ولی عشق تو این نفس گیر
به من راه نفس رو عاقبت بست
تو با آن دیدگان صاف و روشن
شدی فانوس کشتی شکسته
به خود گفتم امید ساحلی هست
اگرچه کشتی ات در گل نشسته
به امیدی که تو دستم بگیری
در آن طوفان به دریا تن کشیدم
در آن موج خروشان کف آلود
به گرداب پریشانی رسیدم
ای خدا ای خدا نمی گویم که می دانی چه دیدم
ای به درد آشنا به گرداب پریشانی رسیدم
همه تکرار نام تو شب و روز
تپش های دل دیوانه ام بود
نمی دانست نمی داند هنوزم
کنار او تمام هستی ام بود
به امیدی که تو دستم بگیری
در آن طوفان به دریا تن کشیدم
در آن موج خروشان کف آلود
به گرداب پریشانی رسیدم
ای خدا ای خدا نمی گویم که می دانی چه دیدم
ای به درد آشنا به گرداب پریشانی رسیدم

داوود بهبودی ای خدا