متن ترانه

افسانه ی عشق آفرین چه دلربایی

این چشم خونبارم ببین آخر کجایی

می بود و مطرب بود و مهتابم دراومد

در بزم ما ای بی وفا جای تو خالی

بازآ و می در ساغرم کن با لطف خود عاشق ترم کن

از شعله ی عشق و محبت آتش بزن خاکسترم کن

همه شب نصیبم از تو؛شده اشک وآه و زاری

به خدا قسم تو هرگز،خبر از دلم نداری

به خیالم آید اکنون؛که تو می دهی فریبم

که بر این دل حزینم،غم وصل خود گذاری

عاشق شدم بر روی تو؛با موی تو افسانه دارم

صد شکوه از دست تو من،با این دل دیوانه دارم

افسون گر عشق آفرین چه دلربایی

این چشم خونبارم ببین؛آخر کجایی

می بود و مطرب بود و مهتابم در اومد

در بزم ما ای بی وفا جای تو خالی

بازآ و می در ساغرم کن با لطف خود عاشق ترم کن

از شعله ی عشق و محبت آتش بزن خاکسترم کن

داوود مقامی جای تو خالی