متن ترانه

ای غنچه ی خندان ای نوبت افسونگر و فتاح

با زا و مرنجان این قلب پریشان من ای جان

این دیده ی گریان از عشق تو ای اخدر تابان

وز اتش هجران ریزد همه شب ژاله به دامان

اه از من و این دل در نیمه ی شبها

وای از غم دوریت وز اتش تبها

دور از تو دل زار مرا نور و صفا نیست

بی روی تو این قلب مرا مهر و وفا نیست

بازا و نظر کن بر این دل نالان

از سینه به در کن درد و غم هجران

بازا که مرا مونس جان باشی از این پس

عمری به دل و روح روان باشی از این پس

داوود مقامی غنچه خندان