اشتراک با دوستان

متن ترانه

توی تنهایی دارم از غصه دیوونه میشــم
مثل گلی که چیدنش ویروونو پژمرده میشم
لحظه ها میگذرنو فاصله میگری ازم
توی خاطرات تو چرا باید بسوزم
رفتی انگار که انگار
روزگاری منو داشتی
روزگاری که با اشکات
سر به سر دلم میذاشتی
سر به سر دلم میذاشتی
نذار به یاد هم بباره غم از آسمون
نگو میخوای بری بیا پای حرفات بمون
همیشه میگفتی که محاله زندگی بی من
گفتی هروقت منو نخواستی بم بگی میرم
اون روز موندن واست محال اصلاً پیت
نبودم تا فهمیدی که دل بستم بهت
حالا بستس چشت شده از سنگ دلت
دیگه اینجوری واسم ناز نکن از دست بره
اون عشقی داشتیمو حالا شده کینه
که حتی اسممو از روی لبات برده دیگه
نمیخوام پیشم باشی پس قصه ی عاشقی نخون
آخه از اولم قصد من دلدادگی نبود
نگو عاشقی هنوز چشم به راهمی ندوز
تو چشماتو به در آخه اشکاتو چقدر
میخوای بریزی بسوزی تا که یه روزی
بخوای برگردی تو به من بد کردی خب
خب
خب
سهم من از تو یه غروب بی بهاره
سهم جاده ی سیاهــــــی که منو تنها میذاره
رفتی انگار که انگار
روزگاری منو داشتی
داشتی
روزگاری که با اشکات
سر به سر دلم میذاشتی
سر به سر دلم میذاشتی
با اینکه عشق تو مرد ، دستامو تو دست هم نبود
ولی دل من اسموتو از توی قلبم نروند
حالا برو دیگه به یادمم اصلاً نمون
من که گفتم بعداً ولی گفتی هستم صبور
شاید دلت با یکی دیگه بود رفتو حق داشت
حتماً اون عاشقته میذاری دست تو دستاش
امید پس تو مرد باش نگو هستی همراش
نگو هستی همراش تو فکر اشکاش
ولی صد تا رنگ داشت
حتی از تو عکساش باید جدا کنی
میدونم تقصیر منه خانومم شما گلی
اینم حرف آخر عزیزم خوشگل نازم
فقط یک چیزی میخوام اونم قول بده بازم
نخوای دل کسی رو مثه من بشکنی بری
امیدوارم وقتتو به کس بهتری بدی
آخه گفته بودی عمرت با من تلف شده؟
حالا باز بسازش مبارکه تولدت

رضایا و فاماس تنهایی