اشتراک با دوستان

متن ترانه

کجارا زدند، صدا آنچنان زلزله وار بود
که انگار دل هاهی مارا زدند
نه ، شیطان بچه های جهان هدف رفته و شیشه ها زدند
هوا زیر آوار له گشته است
نترسید ، آری هوا را زدند
کمی نیز زخمی شد آواز من
کلاغان که مرغ صدا را زدند
در این زندگی یک نفس هم نبود
ببین باز هم جای پا را زدند
تماشا کن این سفره شام ماست
ز جمعش فقط اشتها را زدند
چرا خون به گهواره ماسیده است
چمیدانم ، این چرا را زدند
مکن پرس و جو ماجرا را
ببین چگونه رگ ماجرا را زدند
چراغی در این خانه بیدار بود
که خفاشیان روشنا را زدند

رضا صادقی چرا خون به گهواره ماسیده است