اشتراک با دوستان

متن ترانه

بجوشید بجوشید که ما بحر شعاریم
به جز عشق به جز عشق دگر کار نداریم
در این خاک در این خاک در این مزرعه پاک
به جز مهر به جز عشق دگر تخم نکاریم
چه مستیم چه مستیم از آن شاه که هستیم
بیایید بیایید که تا دست بر آریم
چه دانیم چه دانیم که ما دوش چه خوردیم
که امروزهمه روز خمیریم و خماریم
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم
بپرسید از آن ها که دیدند نشان ها
که تا شکر بگویند که ما از چه رهیدیم
دگر بار دگر بار ز زنجیر بجستم
از این بند و از این دام زبان گیر بجستم
فلک پیر دوتایی پر از سحر و دغایی
به اقبال جوان تو از این پیر بجستم
شب و روز دویدم، ز شب و روز بریدم
از این چرخ بپرسید که چون تیر بجستم
من از غصه چه ترسم چو با مرگ حریفم
ز سرهنگ چه ترسم چو از میر بجستم
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم

رضا یزدانی بجوشید