اشتراک با دوستان

متن ترانه

قدم میزنم تا که راهی بشم..
می دونم یه کی چشم به راهه منه
می دونم تو شب های تاریکه شهر
چراغ یه جایی هنوز روشنه...
قدم میزنم تا یه دنیای خوب
یه بی آسمون که آفتابیه
یه دنیا که هست تو شهره من
هوا روشنه آسمون آبی
ازین گوشه ی شهر تا عطر تو
یه راهه که با یک سفر میرسم
تو این دنیا انگار نزدیکمی
ازینجا به زودتر میرسم
به جایی رسیدم که مقصد تویی
که مقصد تویی و دلِ من خوشه...
قطاری که راه رو میدونه کجاست
کدوم خط منو سمت تو میکِشه
دلم روشنه توی هر ایستگاه
به خونه تو رگ های تهرون شدن
به مقصد که میدونه آزادیه
به راهیه دروازه شمرون شدن
دلم قرصه قرصه که این بار هم میاد میبره راس ساعت منو
کدوم سوت، سوتِ قطاره توِ
دو دل کرده دروازه دولت منو
قطارم رسید و دلم پر کشید
که میدونه آزادی تو مشتمه
سرم رو میچرخونم انگار که
تمومه وطن مثله کوه پشتمه
دلم مثل تجریش میدون میخاست
دلم با شلوغیه شهر قد بود
یه راه رو نشون کرد و وا شد دلم
یه راهی که زیره سرِ شهر بوووود...

رضا یزدانی مترو