اشتراک با دوستان

متن ترانه

از بس رو کارتن خوابیده از تخت میترسه
از عابرای ظاهرا خوشبخت میترسه
از کوچه از تنهایی از هرچی تو دنیاشه
از گربه های گشنه حتی سخت میترسه
چندساله از هیچکس دلش پر نیست
چندساله از چیزی نمیرنجه
هر روز تو پی نقشه هرشب تو آشغالا پی گنجه
چندساله که تاریک و کم حرفه
چند وقته مه خالی از احساسه
چند ساله چیزیو نمیبینه
جز برق سکه تو شبه کاسه
از بس رو کارتن خوابیده از تخت میترسه
از عابرای ظاهرا خوشبخت میترسه
از کوچه از تنهایی از هرچی تو دنیاشه
از گربه های گشنه حتی سخت میترسه
بارون با بغضش هم نفس میشه وقتی که جوب از گریه سر میره
از عابرا تصویر میگیره و عمرش همینجوری هدر میره
دنیا براش جای قشنگی نیست
دنیا براش تلخ و نفس گیره
چند ساله که از تنهایی خستس
چند ساله که از گشنگی سیره
با برفی که چند وقت بی وقفه روی موهاش میشینه
سازه از پیتای خالیه روزنامه تو رویاهاش شومینه میسازه
زل میزنه به آسمون گاهی سقفش چقدر از بسترش دوره
رفتن آسون نیست واسه مردی که عابرا فکر میکنن کوره
از بس رو کارتن خوابیده از تخت میترسه
از عابرای ظاهرا خوشبخت میترسه
از کوچه از تنهایی از هرچی تو دنیاشه
از گربه های گشنه حتی سخت میترسه

رضا یزدانی کارتن خواب