اشتراک با دوستان

متن ترانه

با توامای که نگاهت منو با عشق آشنا کرد

تو دلم حرم نفسهات فصل سرما رو فنا کرد

تویی اونکه تو وجودت نیمی از خودم رو دیدم

با حضور عاشقونت به خود خودم رسیدم

با تو شادمباتو مستم دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت با تو عشقو می پرستم

گم شدم تو شب چشمات تو شدی فانوس راهم

تو شدی ماه و ستاره تو شب سرد و سیاهم

با حضورت میشه حس کرد یه نفس بوی بهارو

میشه از لبای تو چید عطر باغ قصه هارو

با تو شادم باتو مستم دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت با تو عشقو می پرستم

من مسافری غریبم توی جاده ی نگاهت

که چشام مثله قدمهات تا ابد مونده به راهت

باورم کن که فقط تو تویی معنای وجودم

تو بیا تا غم دوریت نره توی تار و پودم

با تو شادم باتو مستم دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت با تو عشقو می پرستم

شهریار باتو