اشتراک با دوستان

متن ترانه

نفست اي آشنا
چون سكوت شب رسا
در پاييز ، در گلريز
تو بمان اي همصدا
دست تو خورشيد من
در شب دريا شدن
اي جاري ، اي روشن
از فردا حرفي بزن
در شب خاموشي صحرا اي خورشيد
صبح سرشار صداي ما باش
شور آوازم تويي در اين ساحل اي دل
بال پروازي براي ما باش
بارش مهر ، بر گونه گلها
در نگاهت صد پنجره پیدا
اي مسافر ، اي زائر فردا
ميخوانمت باز ، با آواي دريا

مجید اخشابی زائر فردا