مرتضی سرمدی مرگ احساس

متن ترانه

همیشه نه ولی گاه میون بودنو خواستن فاصله میوفته
وقتایی هستش که کسیو با تموم
وجودت میخوای ولی نباید کنارش باشی
ولی ی جاههایی به خودم میگم آدما میان
و این اومدنشون نه اینکه اصلا مهم نباشه نه نه
اما مهمتر از اون اینه که میمونن یا
هم اومدنت مهم بود هم موندنت اما نمیدونم چرا رفتی
تو خیلی خوب خبر داشتی که من وقتایی
همیشه نه ولی گاه میون بودنو خواستن فاصله میوفته
وقتایی هستش که کسیو با تموم وجودت میخوای
ولی نباید کنارش باشی
ولی ی جاههایی به خودم میگم آدما میان
و این اومدنشون نه اینکه اصلا مهم نباشه نه نه
اما مهمتر از اون اینه که میمونن یا
هم اومدنت مهم بود هم موندنت اما نمیدونم چرا رفتی
تو خیلی خوب خبر داشتی که من وقتایی که کنارتم
دلشوره ی عجیبی میگیرم
چه برسه که بخوای تنهام بذاری
اما خب رفتی دیگه
ی روزی بهم گفتی چشام درد میکنه
میزنه به سرمو پشت گردنم
یادته بهت لبخند زدمو تو بهت بر خورد
میخوای بدونی چرا لبخند زدم بخاطر اینکه
اینایی که تو گفتی درد نبودن که
درد میدونی چیه درد اینه که دلتنگ بشی
و هیچ غلطی نتونی بکنی
این درده اما خب چون تو سرت نیومده
و برات مهم نبود نمیتونستی
معنی لبخند منو بفهمی
وقتش که بشه تو هم میفهمی خوب هم میفهمی
ازت یاد گرفتم ی بار برا همیشه
که جز تو قلبو دلمو به هیچکس نسپارم
تویی که این همه دوسم داشتی
و به قولت خودت برام میمردی
غمی به دنیام اضافه کردی
و رفتی که هیچوقت با هیچ مرهمی آروم نمیشه