اشتراک با دوستان

متن ترانه

از باغ می برند چراغانی ات کنند
تا کاج جشنهای زمستانی ات کند
پوشانده اند صبح تو را ابرهای تار
تنها به این بهانه که بارانی ات کنند
ای گل گمان مبر به شب جشن می روی
شاید بخواهند که مرده ای ارزانی ات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار می برند که زندانی ات کنند
یک نقطه بیش فرق رجیم و رحیم نیست
از نقطه ای بترس که شیطانی ات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست
گاهی بهانه ایست که قربانی ات کنند

پرواز همای آب طلب نکرده