هر جای میرم باید باشم به یه ترس
دنبال من میان سایه هــای من
اونا میان پا به پای من
تموم میکنم من چون خاطراتِ تلخُ
قفل میکنه درُ با یه ترس
تیغُ کشــید رگُ پاره کرد
پشیمونه بایه حال بد
چون میخنده آینه به حالتم
چرا داد میزنیم بی دلیل چرا درو میزنی
مامان اینجا چیزی واسه دیدن نیست
تاریک میــشه همه چی سریع
تاریک میشه همه چی سریع
تاریک میشه همه چی سریع