متن ترانه

هر که هستی باش می پرستی باش دل نبستی باش
مهر من افتد به دلت ای کاش …
ای لبت باده مستی ساده درد آماده
داغ تبت بر تنم افتاده …
ای حریق تن تو جان مرا سوخته
ای لبت طعم عسل را به من آموخته
نقس اندام مرا از تو تراشیدند
ای چو پیراهن من بر تن من دوخته
هر که هستی باش می پرستی باش دل نبستی باش
مهر من افتد به دلت ای کاش …
ای لبت باده مستی ساده درد آماده
داغ تبت بر تنم افتاده …
موج گیسوی تو دستان مرا غرق کرد
با نگاه تو نگاهم به جهان فرق کرد
شرح دلدادگیم همه فهمیدند
حال من را همه از چشم تو پرسیدند
من دیوانه شوم افسانه
چو شب ز طرب بزنم خرمن گیسوی تورا شانه
چو شب ز طرب بزنم خرمن گیسوی تورا شانه
هر که هستی باش می پرستی باش دل نبستی باش
مهر من افتد به دلت ای کاش …
ای لبت باده مستی ساده درد آماده
داغ تبت بر تنم افتاده …
هر که هستی باش می پرستی باش دل نبستی باش
مهر من افتد به دلت ای کاش …
ای لبت باده مستی ساده درد آماده
داغ تبت بر تنم افتاده …

احسان خواجه امیری من دیوانه