متن ترانه

ازترس بچه ها مي خوان بهم بچسبن
بعد به تماشاي اين نمايش نشستن
پدر بلند شد پرسون ازجاش
مادر با دست لرزون قوطي قرص و برداشت
وگفت من واسه فردا ايده دارم
و اين زندگي فاصله داره با ايده آلم
اين خونه قفس!وپردود هواشم
حاظرم تن و مفت بدم تو اين خونه نباشم
واين از بي تعهدي مادر پدر گواهي داشت
آيا اين بچه كه بين شماست گناهي داشت
اون نديده روزي رو سكوت تو خانه
گرچه هرسكوتي آرامش قبل طوفانه
بابا!مامان! بگو چيه دخترم
بياين با هم بودن و بشمريم مغتنم
چرا اين روزا رابطه تون شده تحريك
واسه آيندم به من بگين چيه تكليف
رو بدنه ي زندگيتون غبار مي پلكه
عشق اجباري يه روزي مثل حباب مي تركه
عشق!!حس كردين شما اين خلع و جفتي
تو كه اون و نمي خواستي چرا بله رو گفتي
اينو مي فهمم از چشمات تو كه درگير فرداتي
تو اين دنيا ي پرتشويش تو هم درگير درداتي
اينو مي فهمم احساست از اين تنهايي دلگير
تو اشكاتم ازت خسته ست چشات از گريه هم سير
اگه حس مي كني بي من پرترديدي غم داري
خودم دلواپست ميشم تو اين احساس و كم داري
اگه حس مي كني بي من تو هم محكوم به تشويشي
چه بي واهمه از فردا چه بي منطق تو رد ميشي
به گذشته ي مادر كه مي رفت تو لك
پدر محدودش مي كرد زير بار كتك
و مي گفت كور بشه چشمي كه به تو هيزه
ولي دختر تو فكر اينه چطوري بگريزه
زير فشار قل و زنجير و گير پدر
به اولي گفت مفت اين تن و بگير و ببر
به پسري كه زير محدوديت بي روند
هنوز چشماش پي يكي ديگه مي دوند
حاصلش بچه ايه بين دوجين فاصله
كه تصويرش از والدينش تكه هاي پازله
بچه اي كه نو اين دعوا تقصيري نداشت
گذشته ي شما رو آيندش تاثير گذاشت
واسه بهترين زندگي ها برگزيده اي
انتخاب كن بجز رفتن هر گزينه اي
گذر روزگار اون و اينجا مي كشونه
اجبارا بغل هر غريبه اي مي نشونه
و بهر مردي كه بخواد تكيه كنه
مجبور اول بدنش و به اون هديه كنه
با خودش گفت خدا!آيا راهي هست خالي شم؟
يا بايد امشبم بين مردا دستمالي شم
اگه حس مي كني بي من پرترديدي غم داري
خودم دلواپست ميشم تو اين احساس و كم داري
اگه حس مي كني بي من تو هم محكوم به تشويشي
چه بي واهمه از فردا چه بي منطق تو رد ميشي
قديم حتي نمي شد اسم زن و از مرد جدابگي
همونا كه مي گفتن زن يكي خدا يكي
بالباس سفيد مي يان به خونه ي بخت
با سفيدم ميرن اين غصه ها بوده يه وقت
نه به اون!نه به اين!مادراي بي رحم
كه سركوچكترين چيز مي گن ميذارن ميرن
آره برو اين حال و روز فردات مختصرا
تنهايي بي كسي آخر راه منتظرا
اينكه نميشه تا نمي خواي با هر نوع ابزار
فرق دارن با هم تومني 10زار
بچه هاي ديگه وقت خواب مادر و مي بوسن
بچه هاي تو چي؟تو تنهايي هاشون مي پوسن
واسه اونا مهم نيست حق با توئه يا باباشون
مهم اينه تر و خشك چرا با هم مي سوزن؟
گرچه با اشتباهاتت خودت و عاصي كردي
وقت انتخابت بايد چشمات و باز مي كردي
حالا به جاي اينكه بموني كاري كني
داري مي ذاري ميري كه شونه خالي كني
ببين دليل شكستت مشكلات ديروزين
بخدا همون شكستان كه آغاز پيروزين
چه خوب بود اينو نفهميدي تموم راه و بد رفتي
تو يه تاريكي امروز تو فردا رو غلط رفتي
چه بي فاصله گم كردي مسير آرزوهات و
از اين تقدير زنجيري رها كن ديگه دستات و
اگه حس مي كني بي من پرترديدي غم داري
خودم دلواپست ميشم تو اين احساس و كم داري
اگه حس مي كني بي من تو هم محكوم به تشويشي
چه بي واهمه از فردا چه بي منطق تو رد ميشي

احسان غیبی و محمد بیباک خودم دلواپست میشم