افشین جان زنگ بزن منتظرم

27 اسفند 1395 5:29 ق.ظ یادداشت

افشین جان، خسته‌ام. آخر، دیشب تا صبح در جاده بودم. اجرای بابلسر که به پایان رسید، به راه افتادیم و صبح ساعت 6 رسیدیم به تهران. وقتی شنیدم این خبر را، دلگیر شدم از رسانه‌ها. گمان کردم باز هم شایعه است. احساس می‌کردم این خبر، یک شوخی عجیب است که بعد از درگذشت علی معلم دارند با من می‌کنند. مگر می‌شود این همه غم را یکجا تحمل کرد.

 

افشین جان، تو آدم بدقولی نبودی، همه این را می‌دانند. عزیز دلم از این همه نامهربانی خسته شده‌ام. زنگ بزن با هم برنامه‌ها را هماهنگ کنیم. شب عیدی کلی کار عقب‌مانده داریم. زنگ بزن مرد، زنگ بزن، منتظرم.

اما انگار همه جمع شده‌اند تا من این اتفاق را هر طور شده، قبول کنم. اگر این حرف‌ها درست باشد، چه باید بکنم. دکتر تو باید می‌ماندی و باز هم می‌سرودی از شکوهی پا برجا و وسعت عشق.

همین چند روز قبل بود که برای مرحوم علی معلم سرودی که: یک بار از لحظه‌ مرگم بی‌تفاوت گذشته‌ام/ بی‌آنکه بفهمم یک روز، در چنین لحظه‌ای، خواهم مُرد/ بعضی مرگ‌ها غیرمنتظره است، با این‌که مرگ، غیرمنتظره نیست/ هنوز چند روز به پایان سال 1395 مانده، این سال پرمسافر، کبیسه هم هست …

وقتی وطن به خون خودش تشنه می‌شود/ عشق است اگر نصیب رگم دشنه می‌شود/ خون مرا بریز به رگ‌های میهنم/ هرگز به حرمت وطنم دم نمی‌زنم.

سالار عقیلی

خواننده موسیقی ایرانی

سالار عقیلی خون غزل