متن ترانه

کولی شبگرد عشق بی خبر از ره امد غنچه ی قلبم را چید هستی ام را اتش زد دل از نگاهش تو سینه لرزید

گل لبانش چو لاله خندید کلید عقلم را دزدید کلید عقلم را دزدید به او همان دم دل بستم دلم رها شد

از دستم به او چو پیوستم می از لبانش نوشیدم هنوزم از ان می مستم به یاد او هستم دل از نگاهش

تو سینه لرزید گل لبانش چو لاله خندید کلید عقلم را دزدید کلید عقلم را دزدید بی خبر از رنج دوران بسته

امان الله تاجیک کلید عقل