اشتراک با دوستان

متن ترانه

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب مست به بالین من آمد بنشست
سر به بالین من آورد و به آواز حزین
گفت ای عاشق دیوانه ی من خوابت هست؟
عاشقی را که چنین باده ی شبگیر دهند
کافر عشق بود گر نبود باده پرست
برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تحفه به ما روز الست
خنده ی جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه ی حافظ بشکست

ایرج بسطامی باده شبگیر