متن ترانه

نه دل مفتون دلبندی ، نه جان مدهوش دلخواهی
نه بر مژگان من اشکی ، نه بر لب های من آهی
نه جان بی نصیبم را ، پیامی از دلارامی
نه شام بی فروغم را ، نشانی از سحرگاهی
نیابد محفلم گرمی ، نه از شمعی ، نه از جمعی
ندارد خاطرم الفت ، نه با مهری ، نه با ماهی
نه با مهری ، نه با ماهی
کی ام من ؟ آرزو کم کرده ای ، تنها و سرگردان
نه آرامی ، نه امیدی ، نه همدردی نه همراهی
گهی افتان و خیزان ، چون غباری در بیابانی
گهی خاموش و حیران ، چون نگاهی بر نظرگاهی
رهی ، تا چند سوزم ، در دل شب ها چو کوکب ها
به اقبال شرر نازم ، که دارد عمر کوتاهی

بنان خاموش