متن ترانه

تا بیکران خویشم گامی دگر نمانده است
آغوش مهر بگشای ای راز روزگاران
خسته است شبرو ماه ای ابر همرهی کن
تا تر کند گلوئی از جام چشمه ساران
ای شب چه می کشانی در خاک و خون شفق را
فردا دوباره آیند از راه نیزه داران
روز وداع یاران ما را امان ندادند
دردا که تا بگرییم چون ابر در بهاران
روزی که با تو بودم در زیر چتر باران
گفتی خوشست بودن گفتم کنار یاران

حسام الدین سراج تا بیکران