اشتراک با دوستان

متن ترانه

ای صمیمیت احساس
توی دستای تو پرپر
به چه جرمی میسوزونی
ریشه ی عشقمو آخر
کاشکی عهدای قدیمو
نمیبردی،تو زخاطر
کاش واسه شعر محبت
میشد احساس تو شاعر
میشد احساس تو شاعر
ساده دل بوندو موندن
عهد بین ما دوتا بود
توی سینه امون دلی بود
که پر از،مهرو وفا بود
غنچه ی حرف نگفته
رو لبام خشکیدو پژمرد
حالا نقش آرزوهام
میشه بی اسم تو نابود
پس چی شد بگو کجا رفت
اون که با من همصدا بود
اون که تو سختی ایام
یاور بی ادعام بود
خون تو رگهام اگه سرده
اگه چشمام پره درده
روزگار من همینه
بهارم پاییز سرده
نزار اینجا جا بمونم
تو شب شعرو جنونم
من که پای رفتنم نیست
پس بزار باتو بمونم
پس بزار باتو بمونم

حمید طالب زاده خواهش