خاطره عبدالجبار کاکایی از جنگواو موزیک , رسانه پخش موسیقی آنلاین

  • 1,853 نگاه
  • 0 دیدگاه

استاد عبدالجبار کاکایی خاطره ای از شروع جنگ تحمیلی را در صفحه مجازی خود به اشتراک گذاشت که خواندن آن خالی از لطف نیست

جنگ برای عبدالجبار کاکایی چگونه بود

سال پنجاه و هشلهفت! دقیقا یادم نیست، اما جمعه شبی بود، از خطبه عربی خطیب وقت ، یادم مانده که پدر به دقت گوش می کرد و ما دقیقا چیزی نمی فهمیدیم، ساعتِ خواب بود، و ما زیر پتو ، هنوز بین احلام و تصاویر ابتدایی و مغشوش اول خواب بودم که…
گررووومپپپ ، !!!
چیزی که شنیدیم ، صدا نبود ، هفت جد صدا بود ، تا حالای هفده سالگیم صدایی با این شدت و حدت نشنیده بودم ، تیز و تند و شلاقی و کشنده ، جیغ بنفش کشیدیم …

از شدت شوک ، پدرم در آمد و پرید از اتاق به ایوان …
نگاهی به آسمان کرد و گفت : «ایلام خُرد و خمیر شد» ، شاعر نبود اما اغلب کمی مبالغه می کرد ، که آن شب دور از واقعیت هم نبود ؛ اولین موشک و درست قلب ایلام…
همگی پا برهنه و لنگه به لنگه دویدیم و قاطی جمعیت دوان دوانی شدیم که پرس پرسان طرف نقطه ی هول می رفت ،…
ساعتی بعد ، یا ابوالهول ! . ….
گودال عمیقی حفر شده بود که قبل از آن، حمام عمومی شهر بود ، پشت گاراژ لوان تور ، و سه دانشجوی هنرستانی را با لباس خونی و نقشه های ساختمانی و میز تحریر و خط کش تی از چاله در آورده بودند دراز به دراز ، اولین قربانی های جنگ کور شهرها ، و بعد از آن، شب ، برای ما شب نشد ، هیولای مضطربی بود پشت پتو ، آماده ی نعره کشیدن ، شب جنگ هشت ساله ، شب ایلام ، شب رویا و احلام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *