خاطره محمد بیباک از کودکی اشواو موزیک , رسانه پخش موسیقی آنلاین

  • 10,650 نگاه
  • 0 دیدگاه

محمد بیباک با گفتن از تجربیات کودکی اش و توصیف خانه ای که در آن بزرگ شده بود صفجه خود را به روز کرد

خانه کودکی محمد بیباک چگونه بود؟

اون روزي كه اين عكسو گرفتيم رو يادم نمياد ولي اون #خونه رو كاملا يادم مياد ،
بيست و خورده اي سال از اون روز داره مي گذره و خيلي اتفاقي دوباره دارم تو همون خونه زندگي مي كنم.
البته كوبيديم و ساختيمش چند سال پيش.
اما هنوز من تو همون خونه بچگيهام دارم #زندگي مي كنم و اون شكلي مي بينمش.

يه خونه باصفاي دو طبقه كه حياطش از خودش بزرگتر بود ،
يه #باغچه بزرگ و باحال داشت و يه درخت #انجير داشت كه كلي #زالو تو خاكش بود
و همه سوال من اين بود مگه خون چه مزه ايه كه اينا مي خورن و يه شير آب داشت كه كل #تابستونا مي گرفتمش سمت #آسمون و باهاش #بارون مصنوعي درست مي كردم و خيس ميشدم
و تو خونمون همه مبلهامون رو دريبل مي زدم با يه #توپ_پلاستيكي و صداي كلي تماشاچيو مي شنيدم كه دارن تشويقم مي كنن
و يه #زيرزمين داشت كه چند تاپله مي خورد و مي رفت پايين
و يه سري ماشين #فرمول_وان پلاستيكي توش بود كه عموم توليد كرده بود و نتونسته بود بفروشتشون
و يه چيز خيلي وحشتناكي هم اونجا بود.
ته زيرزمين يه در چوبي بود و تو اون اتاق شوفاژخونه بود 😑

هنوز بعد از اين همه سال با اين كه اين خونه شده يه آپارتمان ٥ طبقه من #خواب همون خونه ٢ طبقه رو مي بينم كه زيرزمينش كلي پله داره و كلي از ورژن واقعيش تاريك تر و عميق تره
و توش گير مي كنم و بايد خودمو نجات بدم و هنوز زبونه در حياط موقع بستن در چفت نميشه و بايد يه بار تا آخر بازش كنم و بعد ببندمش
و هنوز سوپر ماركت سر #كوچه كه الان ٢٠ ثانيه اي بهش مي رسم ، تو خواب برام دقيقه ها فاصله داره
و بعضي وقتها كلي ماجرا پيش مياد برام تا برگردم خونه.

خلاصه كه يه #دنياي_موازي بامزه واسه خودم دارم كه هر موقع از واقعيت و آدمهاش خسته ميشم ، درِ #نارنياي ذهنمو باز مي كنم و ميرم توش و كلي ماجراجويي مي كنم
و مطمئنم هستم كه اگه خيلي خطرناك شد شرايط فقط كافيه از خواب بپرم.
به من كه داره جديدا خيلي خوش مي گذره 😄
شما هم همچين دنيايي دارين؟ چه شكليه ؟
بنويسين كامنتها برام جالبه پس مي خونم همشونو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *