متن ترانه

خوابی بود و خیالی ما را روز وصال
رفت از یاد و تبه شد آن خواب و خیال
روزی دلکش و خرم بود فارغ خاطرم ز غم بود
در گل از غم فروردین لرزان قطره شبنم بود
وز آن حسن و جمال
جان را نشاط و مستی از روی تو بود
دل را امید و هستی بر موی تو بود
ریزان ز شاخ سوسنها گلها بر سر ما
لرزان ز عشق و بی تابی گردد پیکر ما
ای کاش دامانت را از کف نمیدادم
چه شد آن وفا چه شد آن صفا ز چه از چشمت افتادم
چون گذشته ها به برم بیا که دهد غم بر بادم
خواهم بار دگر با تو به صحرا رفتن
غمها از دل بردن و خوش به تماشا رفتن
دل رفته بیا تا نروم از دست
کین زخمه غم تار دلم بشکست

داریوش رفیعی خیالی