اشتراک با دوستان

متن ترانه

ای گل از من تو پیمان، گسستی
دل بر عهدی که بستی، نبستی
آتشم زدی، جانا رفتی
آئینه ی دل شکستی
از غم عشق تو بی قرارم
جلوه ای کن به شبهای تارم
در کنار من ، بازآ
روشن کن این شام تارم
از باده ی نوشین تو مستم
از آن زمان کآخر که دل بردی از دستم
آه از دستت، چشم مستت ...
شمع شب تاریکم ، یک دم بیا نزدیکم
افکن نظر بر رویم، بگذر ز راه کویم
آخر شاهی ...
یادم کن گاهی ...
عاشق رویت بودم
بسته مویت بودم
چشم انتظارت بودم
جام و سبویت بودم
آواره در کویت بودم
دل به امید نگاهت بستم
از غم و شادی عشقت مستم
هر چه نشستم تا سحر، هجرت نیامد به سر
تا تو بیایی به برم، چشم امیدم به در
آخر نکردی دلشادم
آخر تو بردی از یادم

سالار عقیلی باده نوشین