اشتراک با دوستان

متن ترانه

وقتی حالم بد بود خیلی چیزا داشتم کم بود
هیچ کسی دورم نبود دستامو گرفتی چه زود
وقتی همه پسم زدن شروع کردم قدم زدن
تو خلوت خودم بودم میخواستم بگیری جونمو

گفتم خدا خودت بیا و دستتو بذار رو شونه هام آروم بشم
چرا اینجورین باهام این آدمای توی شهر
اینقدر پس زدن منو تا از همشون دور بشم
مثل آب زلال بودم کاری کردن تیره بشم

رو شونه هام غمه خستم من از همه
کاشکی یه بار بیای نوازشم کنی بغل بگیرمت
حتی تو تنهایی قبل من اونجایی
بازم مرام تو که منو تنها نمیذاری

خدا خودت بیا و دستتو بذار رو شونه هام آروم بشم
چرا اینجورین باهام این آدمای توی شهر
اینقدر پس زدن منو تا از همشون دور بشم
مثل آب زلال بودم کاری کردن تیره بشم

خدا خودت بیا و دستتو بذار رو شونه هام آروم بشم
چرا اینجورین باهام این آدمای توی شهر
اینقدر پس زدن منو تا از همشون دور بشم
مثل آب زلال بودم کاری کردن تیره بشم

ماکان بند خدا