اشتراک با دوستان

متن ترانه

الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
تو به رحمت خویش و من در حاجت خویشم
تو توانگری و من درویشم
بهشت دیدار تو همیشه زندان است
به زندان بردن من
به زندان بردن من نه کار کریمان است
الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم
اگر هم به کردار است بر پشه و مور محتاجم
من کیستم که تو را خواهم
چون از قسمت خود آگاهم
درد محبت تو بلا
و بلا از دوست عطاست
الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش
الهی کدام درد باشد از این بیش
که معشوق باشد توانگر عاشق درویش

داوود بهبودی درویش