داوود مقامی غم تنهایی
افزودن به پلیلیست
11,064 نگاه
متن ترانه
میروی اما شعله سوزان شب میسوزد جانم ازغم تنهایی
میگذارم لب بر لب ساغر شبها با یاد رویت تا که تو بازایی
من دراین دنیا مانده ام تنها قلبی پرخون دارم
دردل صحرا ازغم لیلا حال مجنون دارم
زورق دل را موج این دریا می برد ساحل
خار این غمها دردل شیدا می دهد آزارم
ای خدا بی اوفروغ چشمم ازسرشک غم می میرد
شعله آهم اگر برآید دامن او را می گیرد
خاطرات روز آشنایی آنهمه شورو شیدایی
بعد او هر دم ز پیش چشمم چون پرستو پر می گیرد
ای پری پیکر این دل مارا
کن رها از دست این توفان و این غمها
پون پرستوی بهاری ای بهار من
پر بزن از راه یاری سوی من بازآ
در بحث شرکت کنید
دیدگاه شما