در گفتگو با علیرضا قربانی : هرگز نخواستم شوعاف کنم
در این حدوداً دو سالی که «علیرضا قربانی» کنسرتی در تهران نداشت خیلیها پیگیر فعالیتهای جدید او بودند. اما این خواننده باسابقه موسیقی ایرانی ترجیح داد در سکوت خبری کارهایش را پیگیری کند تا اینکه با دست پر برگردد. حالا او کنسرتهای «با من بخوان» را در تهران روی صحنه دارد. اجراهایی که تا الان بلیتهای 16 شب آن به پایان رسیده است و شواهد نشان میدهد که احتمال دارد تعداد دفعات تمدید آن دو رقمی شود. علیرضا قربانی در این پروژه قطعاتی با موسیقی «حسام ناصری» را اجرا میکند و کارگردانی برنامه هم بر عهده «رضا موسوی» است.
به گزارش اخبار موسیقی واوموزیک در بخش موسیقی حسام ناصری محوریت را روی اجرایی الکتروآکوستیک گذاشته است. مسیری که در آن سعی شده ضمن حفظ چارچوبهای موسیقی اصیل ایرانی، نگاهی مدرن وجود داشته باشد و همین نگاه مدرن اتفاقاً باعث جذب مخاطبان جوان زیادی شده است. حالا جوانترها هم آواز اصیل ایرانی را با حال و هوایی متفاوت میشنوند و قطعات با من بخوان به لیست پخش خیلی از آنها راه پیدا کرده است.
در بخش کارگردانی هم یک تیم حدود 30 نفره از چند هفته پیش از برگزاری این اجراها در کاخ سعدآباد تهران، مشغول طراحی و ایدهپردازی و اجرای دکور و جلوههای ویژه بصری بودند. آن هم در شرایطی که در هر برنامه کار رضا موسوی و علیرضا قربانی برای جلب نظر مخاطبان در بخش بصری سختتر میشود. ما هم در یکی از شبهای کنسرتهای با من بخوان سر این برنامه رفتیم و با علیرضا قربانی پس از مدتها گفتگوی مفصلی انجام دادیم. با او از هر دری صحبت کردیم. از موسیقی گلها و اساتید تا همکاری با علیرضا قربانی با چهره های سرشناس و حاشیه های فضای مجازی و اینستاگرام بخشی از صحبتهای ما با علیرضا قربانی بود. توضیحات جالبی هم از او درباره نگاه اجتماعی که دارد و در این پروژه به چشم میخورد شنیدیم.
آیا موسیقی اصیلِ ایران، دیگر توانِ جذبِ مخاطب را ندارد؟
اینکه مخاطبان موسیقی ایرانی به گفته شما کاهش پیدا کرده است دلایل زیادی دارد. تنوع ژانرهای موسیقی و سازبندیهای مختلف که گاهی اسامی آنها هم ناشناخته است باعث میشود مخاطب به موسیقیهای مختلف گرایش پیدا کند. نکته دیگر این است که سالهای سال موسیقی ایرانی تنها موسیقیای بود که در کشور ارائه میشد و تنها گزینه برای شنیدن موسیقی بود که مخاطبین باید با آن ارتباط برقرار میکردند. نکته بعد اینکه سالهای سال است که از بزرگان عرصه موسیقی تا جوانها، کارهای درخشانی نظیر تولیدات مرحوم «پرویز مشکاتیان» یا مرتضی خان محجوبی تولید نشده است. به جرات میتوان گفت در ده سال گذشته سطح کیفی تولید آثار افول داشته است. همه اینها عواملی هستند که باعث میشود میزان اثرگذاری موسیقی ایرانی در مخاطبین و سطح جامعه کاهش پیدا کند. البته یکی از مهمترین دلایل، نقاط بسیار بسیار کدر و شاید ناصحیح عملکرد صدا و سیماست که به این آشفتگی برای موسیقی ایرانی دامن زده است. ممکن است به هر دلیلی موسیقی ایرانی و سنتی هر روز کمرنگتر شود و باید برای آن راه چاره پیدا کرد. اما بخش مهمی در اختیار موزیسینها و آرتیستها است که پایداری کنند و کیفیت موسیقی ایرانی را بهبود ببخشند و بدانند نیازمندیهای مخاطبان امروز ما نسبت به موسیقی ایرانی چیست و آنها را مرتفع کنند. یک بخش هم به وظیفه ذاتی حکومتی بستگی دارد که باید حمایت کنند و آن بستر را فراهم کنند؛ اما هیچ وقت در این سالها آنچنان که باید و شاید عمل نکردند. تنها امیدمان به ذائقه و شعور و صلاحدید و میزان علاقه آرتیستها باز میگردد که فرهنگ و هنرشان را تنها نگذارند و با تمام خلاقیتشان به آن بپردازند و بتوانند موسیقی بهتری را تولید کنند. همچنین هنرمندان ما میتوانند با موسیقی که ارائه میکنند مخاطبان جوان را جذب کنند. چون این جوانان آیندهسازان بخش موسیقی و سلیقهای جامعه هستند.
چگونه است که همچنان موسیقی «گلها» میانِ مردم محبوب مانده است؟
موسیقی گلها هنوز هم یکی از پرمخاطبترین، متنوعترین، شیرینترین و اتفاقاً یکی از فرمالترین موسیقیها چهل پنجاه سال گذشته بوده است. به دلیل اینکه در خصوصاً تصانیف از ادبیات ترانهگونه و اشعار معاصر انتخاب شده است و مخاطبین به راحتی میتوانند مفهوم و کلام را حفظ و با آن زمزمه کنند. نوع ارکستراسیون و آنسامبل در موسیقی گلها وقتی به سمت غربی رفت تنوعی ایجاد کرد که برای گوشهای مخاطبین گوشنوازتر بوده است. معمولاً سازهای ایرانی آنچنان که باید و شاید برای ارکسترنوازی جواب خوبی طی سالهای سال ندادهاند. به خصوص وقتی کارهای پلیفونیک اجرا میکنند. ولی موسیقی ارکسترال به جهت سازبندی سازهای غربی معمولاً این زیبایی شنیداری را برای مخاطب ایجاد کردهاند. البته شرایط مهم روزگار را هم باید در نظر داشته باشیم. به خاطر دارم که از استاد تجویدی و استاد خرم در خلوت پرسیدم که چرا آن کارها در زمان خودشان اثرگذار بودند و تعداد زیادی از آدمها را شیدا و شیفته خود میکردند؟ هر دو بزرگوار تأملی کردند و پاسخ دادند که دلیلش فضای حاکم بر جامعه بود. چون مردم، موسیقی را با گوش جان میشنیدند و روی شعر و ادبیات تمرکز میکردند. وضعیت امروز شعر و ادبیات را نگاه کنید که از همه نظر از موسیقی ضعیفتر شده است و به قهقرا دارد میرود. همه کارها اینطور نیست ولی اغلب ادبیات ما در کارها ضعیف است.
نگرانِ سرنوشتِ آواز ایران نیستید؟
فقط میتوانم امیدواری بدهم که سرنوشت آواز به سمت افول نرود یا خدایی نکرده تحلیل نرود. امروزه نشان داده است که هر آنچه در مقوله هنر و غیر هنر نیاز به تفکر و تعمق داشته باشد با گریز مردم مواجه میشود. بیشتر هنر به سمت سرگرمی رفته است و آدمها برای سرگرمی در چند لحظه استفاده میکنند بدون اینکه تأثیر عمیق ذهنی و روحی در آنها ایجاد کند. آواز هم یکی از همان مقولهها است. نه تنها آواز بلکه بحث موسیقی سازی و بداهه نوازی باعث میشود که آدمها به فکر فرو بروند و آشنایی نسبی داشته باشند. این اوضاع که مردم از تعمق و تفکر، گریزان هستند صرفاً مختص ایران نیست و در نقاط دیگر دنیا هم همینطور است. کما اینکه در ادبیات هم به چنین سمتی رفتهایم و روایتی از آقای سایه شنیدم که گفتند متأسفانه معلوم نیست تا چند سال دیگر اثری از غزل که مهمترین و شاید نگین سبکهای شعری ما است باقی بماند. البته در اعصار مختلف آدمهایی بودند که با همت شخصی خودشان و از جان گذشتگی در این مسیر گام برداشتند. مثل خیلی از کسانی که ما نمیشناسیم و جامعه هم آنچنان که باید در شناخت اینها حرکت نکرده است. اما حتماً آدمهایی هستند که سعی میکنند موسیقی ردیفی دستگاهی را زنده نگه دارند. امیدوارم شرایط به حدی جلو برود که چنین وضعیتی بهبود پیدا کند.
چرا پیشکسوتان و اساتید موسیقی ایران، دیگر اثرِ شاخص خلق نمیکنند؟
حتماً باید شرایط روحی و محیطی برای تکریم و خلق آثارشان وجود داشته باشد که بتوانند کار کنند. آقایان تجویدی و خرم دردانههای موسیقی ایرانی هستند گفتند که فضای کلی جامعه، فضای اجتماعی، فضای هنری و نوع نگاه متولیان فرهنگ و هنر به این هنر و نوع تکریم باعث میشد که آنها خلاقیت داشته باشند. به خاطر دارم که میگفتند ما در روزهای دوشنبه در استودیو 109 رادیو همنواز بنده جناب پرویز یاحقی بزرگوار یا استاد فرهنگ شریف هستند و کنار هم کار میکردند و باعث خلاقیت میشد. شرایط نا به هنجار امروز را میبینید و توقعی هم نیست اگر اساتید خانه نشین نشوند و کار خوب تولید نکنند. این افراد همان آدمها هستند ولی شرایط برایشان محیا نیست. مطمئن باشید جامعه و متولیان در حق اساتید کوتاهی کردهاند.
دربارهی کنسرتِ «با من بخوان» بگویید؟
یکی از ویژگیهای کنسرت «با من بخوان» اسمش است. ما یک تیم مشورتی داشتیم و زمان زیادی را برای انتخاب اسم کنسرت صرف کردیم. با من بخوان اسمی است که پس از بحثهای زیادی که داشتیم انتخاب کردم و نگاهمان این بود که در این کنسرت رابطه و تبادل احساس بین مخاطبان و آرتیستهای روی صحنه بیشتر باشد و تم اجتماعی بیشتری هم داشته باشد. پس از کنسرت فروغ نزدیک دو سال مقاومت کردم که کنسرت جدیدی برگزار نکنیم و خوشحالم که مخاطبین زیادی از این پروژه استقبال کردند و آمدند و تقریباً داریم به مرزهای شبهای متعدد میرسیم. از تمامی دوستانی که کمک کردند یعنی دوستانی که دورتر هستند یا آنها که خودشان در این پروژه دخیل هستند تشکر میکنم که خودشان را عضوی از تیم دانستند و لحظه به لحظه همراه ما بودند و امیدوارم به حداقل استانداردی رسیده باشیم. پروژه با من بخوان بسیار سخت است چون این پروژه کارهای ویژوال، مپینگ و بخش بسیار کوچکی پرفورمنس دارد. قطعات مختلفی را در ژانرهای مختلف انتخاب کردهایم و امیدوارم مردم و مخاطبین دوست داشته باشند.
قطعهی «الله مزار» یکی از مهمترین قطعاتِ پروژهی اخیرتان است، دربارهی آن توضیح میدهید؟
قطعه «الله مزار» یکی از قطعات قدیمی است که اولینبار با ارکستر موسیقی ملی در سالهای 81 یا 82 اجرا کردم و آن زمان، تنظیم آقای محمد حق گو بود. از آن سال دلم میخواست این قطعه را در آنسامبلهای مختلف اجرا کنیم. بخش اعظمی از ملودی و کلام این کار مربوط به موسیقی کرمانج در منطقه خراسان است. قطعه الله مزار روایت بسیار زیبا و اثرگذاری دارد. داستان عاشقانهای است که مربوط به مرگ یک تازه داماد است و عروسش به دنبال جسد او میگردد. پیرها به او توصیه میکنند اگر عشق شما واقعی است از بوییدن خاک، مزار تازه داماد را پیدا کن و بر مزار او اللله مزار مزار را میخواند. موسیقی خطه خراسان و نواحی دیگر ایران از گنجینههای هنری کشورمان هستند و دوست داشتم براساس علاقه شخصی چنین کاری انجام بدهم. غریب نیست اگر بگویم آرزوی قلبی من این است که تعدادی از ملودیهای نواحی مختلف را مجدداً تنظیم و بازسازی کنیم. سعی کردیم بخشی از داستان قطعه الله مزار را ارائه کنیم و به نظر میرسید مورد توجه مخاطب عام قرار بگیرد. تعداد چنین کارهایی بسیار زیاد است و فقط یک مرد ره میخواهد که اینها را با دانش و پژوهش بازسازی کند و به گوش مردم برساند.
دلیلِ انتخابِ اشعار شاعرانِ معاصری چون فروغ، شاملو، سایه و … در آثار متاخرتان چیست؟
اسامی شعرایی که نام بردید هرکدام از مفاخر فرهنگ و هنر و تمدن ما هستند. گاهی براساس احساس وظیفه است که باید حتماً روی این اشعار کار شود و گاهی هم براساس احساس و سلیقه شخصی است. برای من در دوران نوجوانی حتی فهم اشعار احمد شاملو بسیار سخت بود و کارهای ثقیلی بود اما با شعر روزگار غریب ارتباط زیادی برقرار میکردم. کار دیگری با سیاوش ولیپور عزیز داشتیم که موسیقی روایی از اشعار مهدی اخوان ثالث بود و در قالب آلبوم «هم آواز پرستوهای آه» ارائه شد. سالهای سال مترصد بودم که شعر روزگار غریب را در قالب یک قطعه موسیقی یا آوازی به ثمر برسانیم که به هرحال به اتفاق جناب حسام ناصری به نتیجه رسیدیم که این اثر را به قطعهای تبدیل کنیم که هم بخش ریتمیک موسیقایی و بخش آواز داشته باشد. دوست داشتم ابهت این کار در قالب آواز بیان شود که خوشبختانه مورد توجه مخاطبان قرار گرفت. جالب است که من نشنیده بودم هنرمندی روی این شعر کار کرده باشد به غیر از یک هنرمند که چند سال قبل دکلمه کرده بودند و همین که روی این اثر کار نشده بود برای من مغتنم بود.
بعد از این همه سال فعالیت، رگِ خواب مخاطب دستتان آمده است یا هنوز مخاطبان، شگفتزدهتان میکنند؟
به عنوان یک آدم معمولی با همین مردم زندگی میکنم. هیچ وقت دلم نخواسته در شو باشم و شوآف داشته باشم. خیلی خیلی راحتتر از آنچه که ممکن است شما متصور باشید دلم میخواهد بین مردم باشم چون از همین مردم و نگاهشان احساس میگیرم و خودم را پر میکنم تا بتوانم موسیقی اجرا کنم. بنابراین اینکه اختلاف طبقاتی وجود دارد و ممکن است برخی آرتیستها با مردم فاصله داشته باشند واقعیت است و پرهیزی از آن نیست. این هم یک چیز کاملاً شخصی است. هر شخص در هر جایگاهی میتواند خودش را کنار و همدرد مردم ببیند و بداند. در هنر هم اینگونه است. بسیاری از هنرمندان، خودشان را نه فقط در قالب کلام بلکه در عمل خاک پای مردم میدانند و همانقدر هم کسانی هستند که صد در صد آنچه که میفرمایند شعار است. هرکسی را باید براساس پرونده کاریاش و آنچه که به دور از شو و ریاکاری انجام میدهد قضاوت کرد.
به چه نوع موسیقیهایی علاقه دارید و گوش میدهید؟
هر هنرمندی باید از یک جا خودش را پر کند و پس از کنسرتها باید زمانی را برای ریکاوری اختصاص دهد و بتواند خلق جدیدی انجام دهد. حتماً میتواند از معیارها و الگوهای مختلف الگو بگیرد. خوشبختانه موسیقی یکی از بیآلایشترین و بیتکلفترین هنرهای در دسترس است. انواع و اقسام موسیقیهایی که دوست داشته باشم را گوش میکنم. موسیقیهای عربی و اسپانیایی را دوست دارم. موسیقی گلها و ردیفی و دستگاهی علاقه شخصی من است و نغمههای موسیقی ایرانی در سلولهای من و همه ما است. موسیقی قوالی و ترکیهای بسیار دوست دارم. موسیقی آمریکای لاتین را فوقالعاده دوست دارم.
اینستاگرام و فضای مجازی چه بر سرِ موسیقی و موسیقیدان ایرانی آورده است؟
به صورت کلی میتوانم بگویم فضای ایسنتاگرام بسیار مسموم و کاذب است و فضایی حقیقی نیست؛ بر همین اساس ممکن است که افرادی که حقشان نیست، بسیار دیده شوند و برعکس؛ اما نمیتوان این مساله را انکار کرد که دنیا به سمتِ استفاده از آن رفته است و در عین حال یکی از رسمیترین ابزارها برای اعلام موضعِ یک هنرمند در کنار سایت و فیسبوک است که متاسفانه در ایران چندان توجهی به آن نمیشود. ایسنتاگرام میتواند تریبون رسمی یک فررد باشد و میتواند آن را بر اساسِ شخصیتِ خودش اداره کند. یعنی از آن به عنوان ابزاری برای شواف یا حاشیه استفاده کند یا برعکس.
زیستِ هنری یک هنرمند در خلقِ آثارش تاثیرگذار است؟
نوع زندگی هر هنرمندی به طور مسقیم در آثارش اثر میگذارد، کسی که شعر عرفانی میخواند، شیوهی زندگیاش نمیتواند چندان مدرن یا آوانگارد باشد.
استفاده از ملودیهای موسیقی ایرانی در مداحیها را چگونه ارزیابی میکنید؟
ویدیو
اساسا وامگرفتن از ملودی موسیقی ایرانی که زیبا باشد و هویتِ ایرانی داشته باشد، در مداحیها منعی ندارد؛ اما ساختار ملودی باید با آنچه در عزاداریها استفاده میشود، هماهنگ باشد. البته در این میان، بخش کلام و ادبیات بسیار موثر است. از آنجا که سالهای سال است که در بخش مداحی کاری صورت نگرفته است و کسانی که این موسیقی را میشناسند، کاری نکردهاند؛ پس ناگزیر فعالانِ این حوزه به سراغِ ملودیهایی میروند که پیش از این روی آنان کار شده است. با این وجود من وام گرفتن از آن را کاری ناپسند نمیدانم؛ اما این موضوع شراطی نیاز دارد که باید توسط افراد متخصص انجام شود.
چرا اکثر خوانندگان موسیقی ایرانی در همکاری با اساتید روند معکوسی را طی میکنند؟
الزاما اینطور نیست. برخی مواقع جوانها با جوانها (در عرصهی نوازندگی و خوانندگی) کار میکنند و وقتی این پتانسیل در جامعه ظهور پیدا میکند شرایط همکاری با بزرگان و اساتید فراهم میشود؛ گاهی هم این روند برعکس است. کسی که سابقه و اسم خوبی برای خودش حفظ کرده است، گاهی دلش میخواهد تا با جوانهای دیگر هم کار کند و این موضوع پسندیدهای است.
از زمان حضورتان در ارکستر ملی بگویید؟ آیا اختلاف میانِ شما و استاد فخرالدینی دلیلِ جداییتان از ارکستر بود؟
من از سال 78 و بعد از آنکه چند سالی خدمتِ آقای تجویدی بودم، از طرف ایشان به جناب آقای فخرالدینی معرفی شدم و این زمانی بود که استاد شجریان، بعد از کنسرتهای اصفهان و تهران با این ارکستر قطع همکاری کرده بودند، من حدود ده سال به طور مداوم خوانندهی ثابت ارکستر ملی بودم و در این مدت تعدادی از دوستان کم و زیاد میشدند؛ اما به صورتِ یقین من به عنوان خوانندهی ثابت ارکستر بهخصوص در اجراهای خارج از کشور بودم؛ اما طبیعی است که یک خواننده بعد از این مدتِ طولانی همکاری، نیاز روحی و حرفهای داشته باشد که با افراد یا ارکسترهای دیگر نیز کار کند. ضمن اینکه ارکستر ملی، تقریبا دولتی است و من از همان ابتدا برخی از عملکردهایش برایم خوشایند نبوده است و ترجیح دادم که به صورت مستقل کار کنم؛ اما ممکن اتس روزی فرصتی پیش آید و دوباره با این ارکستر همکاری داشته باشم.
چرا همکاری شما و آقای معتمدی با استاد علیزاده پایانِ خوشی نداشت؟
چرا فکر میکنید پایان خوشی نداشت؟ یک زمانی ما قرار بود با هم کنسرت بدهیم و دادیم. معمولا یک پروژه و ایدههای مختلف در زمانهای مختلف انجام میشود و ممکن است بار دیگر این اتفاق رخ دهد. اصلا «هنر» یعنی همین که شما بر اساس تنوع و گذر زمان کاری را انجام دهید و سپس این تجربه را به شکلِ دیگری انجام میدهید و همین تنوع در کار را به وجود میآورد.
مثلثِ طلایی شما، افشین یداللهی و فردین خلعتبری چگونه شکل گرفت؟
این اتفاق به واسطهی دوست عزیز و هنرمندم جناب آقای «فردین خلعتبری» شکل گرفت. ایشان من را برای سریال شب دهم که ترانهی آن را «افشین یداللهی» سروده بودند، اتفاق افتاد. استقبال از آن کار فراتر از تصور ما بود و این انگیزهای شد برای اینکه کارهای دیگر را نیز انجام دهیم. بعد از آن کار دوم با آقای «فتحی» با نام «مدار صفر درجه» انجام شد و این همکاری در آثار دیگر نیز تکرار شد. شاید رابطهی روحی بینِ افشین و فردین و من در کنارِ آنها این تاثیرگذاری را شکل میداد. آنان احساس مشترکی با هم داشتند و زبانشان روز بود. آنها نگه روز را میشناختند و در این میان قطعا کار کارگردانِ خوبی چون آقای «فتحی» نیز تاثیرگذار بود.
ما چند روز پیش از فوتِ افشین، جلسهای داشتیم که دربارهی همکاری جدیدی صحبت کنیم که متاسفانه اجل فرصت نداد.
از آلبوم مشترکتان با همایون شجریان چه خبر؟
این کار تمام شده است. میکس و مستر آن نیز انجام شده و هماکنون در شرایط تولید هستیم و اینکه چه زمانی بهترین زمان تولید اثر است که خب هم آقای شجریان در این مدت بسیار پرمشغله بودند و هم من.
دلیل حضور پرشمار شما در فستیوالهای خارجی و بینالمللی چیست؟
از دوران جوانی علاقهی بسیاری به ارتباط فرهنگی میانِ کشورهای مختلف داشتم و تلاش کردم تا به سهمِ خودم موسیقی ایرانی را به گوشِ مخاطبان برسانیم. ضمن آنکه گمان میکنم بهترین محمل بر ای ارایهی این موسیقی که در دنیا چندان شناخته شده نیست، فستیوالهاست.
چرا هنرمندان ایرانی برخلافِ هنرمندانِ بینالمللی از مشاوران حرفهای برای تولید و اجرای اثر بهره نمیبرند؟
من همواره از تعداد زیادی از دوستانم، مشاوره میگیرم، حتی کسانی که آهنگسازان خوبی هستند؛ اما خب این بخش هم در کشور ما با کمبود مواجه است و امیدوارم که بهبود پیدا کند.
به عنوانِ یک هنرمند شاخص عملکرد دولت دوازدهم در حوزهی موسیقی را چطور ارزیابی میکنید؟
نمیتوانم با جزییات بگویم؛ اما در کلیات، عملکرد بسیار نامناسب است.
آقای قربانی در موسیقی ایران «یه روز خوب میاد؟»
الان هم اوضاع بدی نیست؛ البته آشفتگی زیاد است؛ اما مهرههای خوبی داریم که مثل نگین میدرخشند و ستون موسیقی ما هستند.
ویدیو این مصاحبه را در موسیقی ما ببینید.