اشتراک با دوستان

متن ترانه

مثل برف آروم اومد ولی
یه شومینه هیزوم تو دستاش بود
یه شال سفید و سیاه گردنش
یه غم پشت چشمای زیباش بود

بهم گفت این صندلی خالیه
بهش گفتم این صندلی مال تو
میخواستم بگم اما فرصت نشد
چقدر دوست دارم غم حالتو

همون لحن غمگین حرفاش بود
که مهمون دنیای دودیم شد
فقط چاوشی گوش میکرد و من
به محسن شدیدا حسودیم شد

با دمنوشی که داغ سر میکشید
با نسکافه ای که سفارش نداد
با لبخندی که رو لبم زنده کرد
نمیشد اصلا دل به حرفش نداد

چقدر خوش سلیقه بود رفت
یه جام عتیقه بود رفت
درست یادمه یادمه یادمه
ده و ده دقیقه بود رفت

رستاک ۱۰:۱۰