اشتراک با دوستان

متن ترانه

گرچه غبار ایام نشسته بر سر من
آینه ی جوانی تویی برابر من
می برد از دل من غبار غم نگاهت
در آسمان نگاهم به شوق روی ماهت
نه می رود خیالت نه می رسد وصالت
بهر خدا یک نظر بر من و حالم نگر
تا که نگوید کسی ناله ندارد اثر
نه می رود خیالت نه می رسد وصالت
بهر خدا یک نظر بر من و حالم نگر
تا که نگوید کسی ناله ندارد اثر
آه دیوانه شدم
افسانه شدم
عاشق و بی قرارم ، طعنه مزن به کارم
آهی اگر بر آرم ، گاهی اگر ببارم
آه دیوانه شدم
افسانه شدم
عاشق و بی قرارم طعنه مزن به کارم
آهی اگر بر آرم گاهی اگر ببارم
چون شمعی می سوزم
تا بر می افروزم
با شعله ی جان
آتش بر سر دارم می سوزم می بارم
با من تو بمان
با من تو بمان

سالار عقیلی عاشقانه ها