اشتراک با دوستان

متن ترانه

یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد

دوستی کی آخر آمد دوست داران را چه شد

دوست نام ترانه ایست که سعید برای شما می خونه

شعر و آهنگ این ترانه از منه یا از من است

و همونطور که گفتم آرمیک با گیتارش سعید رو همراهی می کنه

دل مرد ز تنهایی ای دوست کجایی تو

وقت است که باز آیی ای دوست کجایی تو

در شیشه ی عمر من جان نیست دگر آهم

لیک آنچه درون کوه است پیش نظرت خواهم

من خسته ز دیداری دیوانه ی خوابیدن

در خواب تو را جستن در خواب تو را دیدن

من آب روان هستم بگذشته ز جان هستم

هم ساکن و هم گرداب هم این و هم آن هستم

تو جوی نمی بینی تو خوی نمی بینی

مبهوت همه کلی از جزء چه می بینی

دردم همه درد توست چون درد براندازد

از عشق نظر گیرم در تو نظر اندازد

از چیست که می نالم از چیست که دلگیرم

من در پی نوشیدن در عطر تنت سیرم

گر گرد دلم گردی در دایره ی پرواز

ویرانه بسی بینی بر آن نظری انداز

دل مرد ز تنهایی ای دوست کجایی تو

وقت است که باز آیی ای دوست کجایی تو

دل مرد ز تنهایی ای دوست کجایی تو

وقت است که باز آیی ای دوست کجایی تو

وقت است که باز آیی ای دوست کجایی تو

وقت است که باز آیی ای دوست کجایی تو

سعید محمدی دوست