اشتراک با دوستان

متن ترانه

روز و روزگاری تو قلبم خونه داشتی

رفتی به کناری منو تنها گذاشتی

گفتی که نداره دیگه عشق تو لطفی

تو که دیگه با ما این حرفها را نداشتی

روز و روزگاری تو قلبم خونه داشتی

اون زمون که با ما سر جنگی نداشتی

دست مهربونت کشیده بود به راهم

جاده های خوبی توی دشت نگاهم

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی

باز خودتو تو دل کسی جا کنی

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی

باز خودتو تو دل کسی جا کنی

حالا که رفته اون روز و روزگار دوباره برگشته به خونه بهار

بذار شب تاریک مهتاب بشه یخ جدائی ها شاید آب بشه

حالا که رفته اون روز و روزگار دوباره برگشته به خونه بهار

بذار شب تاریک مهتاب بشه یخ جدائی ها شاید آب بشه

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی بابا باز خودتو تو دل کسی جا کنی

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی باز خودتو تو دل کسی جا کنی

حالا که رفته اون روز و روزگار دوباره برگشته به خونه بهار

بذار شب تاریک مهتاب بشه یخ جدائی ها شاید آب بشه

حالا که رفته اون روز و روزگار دوباره برگشته به خونه بهار

بذار شب تاریک مهتاب بشه یخ جدائی ها شاید آب بشه

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی باز خودتو تو دل کسی جا کنی

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی باز خودتو تو دل کسی جا کنی

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی بابا باز خودتو تو دل کسی جا کنی

رفتی شاید یار دیگه پیدا کنی باز خودتو تو دل کسی جا کنی

سعید محمدی روز و روزگاری