اشتراک با دوستان

متن ترانه

قصه عشقی که میگم
عشق لیلای مجنونِ
با یه روایت دیگه
لیلی جای مجنونِ
مجنون سرِ عقل امده
شده آقای این خونه
تعصب و یه دندگیش
کرده لیلی رو دیوونه
اما لیلی بی‌مجنونش
دق میکنه میمیره
با یه اخم کوچیک اون
دلش ماتم می‌گیره
میگه باید بسازه اون
این مثل یه دستوره
همین یه راه مونده واسش
چون عاشقِ مجبوره
زوره، عشق تو زوره
احساس همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه
انصاف از اونجا دوره
عاقبت این لیلی ما
مثل گل های گلخونه
تو قاب سرد شیشه‌ای
پژمرده و دلخونه
حکایت عشق اونا
مثل برف زمستونه
اومدنش خیلی قشنگ
آب کردنش آسونه
قلب تو خالی از عشق و
بی نور و سوت و کوره
عاشق کشی مرامت
نگات سرده و مغرور
عشقو ببین توی نگاش
از کینه‌ی تو دوره
یه کاری کن تو هم براش
چرا عاشقیتم زوره
زوره، عشقِ تو زوره
احساس همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه
انصاف از اونجا دوره
زوره، عشق تو زوره
احساس همیشه کوره
هرجا خودخواهی باشه

شهرام شکوهی اسیری قصه عشق