متن ترانه

تا ربودی دل ز دستم
با غمت از پا نشستم
روز و شب از جام عشقت
مست مستم مست مستم
نقش هستی را تو خوانی
راز مستی را تو دانی
هر زمان در جست و جویت
چون نسیم آیم به کویت
همره صد کاروان دل
ره نمی یابم به سویت
ناله گرم از آه من شد
چلچراغ راه من شد
من و دل
همنوای می پرستان
تو و گل
پرده دار راز بستان
دیده مروارید باران
چیده در باد بهاران
سبزه با یاد تو رویت
قصه از عشق تو گوید
بشنو این افسانه ام را
ناله مستانه ام را
با تو دل همخانه گشته
همدم پیمانه گشته
در جان آشنایی
از جهان بیگانه گشته
روی تو خورشید جانم
جلوه گر در آسمانم
ای فروزان کوکب من
پرتو افکن در شب من
تا ببینی زآتش غم
شعله در تاب و تب من
گل فشان شد کوچه باغ خاطر من
شعله ور کن زآتش دل ساغر من
ساغر گل آفرین گل پرور من
تا ربودی دلز دستم
با غمت از پا نشستم
روز و شب از جام عشقت
مست مستم مست مستم
نقش هستی را تو خوانی
راز مستی را تو دانی
هر زمان در جست و جویت
چون نسیم آیم به کویت
همره صد کاروان دل
ره نمی یابم به سویت
ناله گرم از آه من شد
چلچراغ راه من شد

علیرضا افتخاری افسانه