اشتراک با دوستان

متن ترانه

تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب تا رسیدم به فرات و بنشستم لب آب
یادم آمد ز کبودی لب طفل رباب یادم آمد ز کبودی لب طفل رباب
نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم داداش نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم
من علمدارم علمدار من علمدارم علمدار بر حسینم یار و غمخوار بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی نه سری مانده نه دستی کمرم را تو شکستی کمرم را تو شکستی
چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد چه بگویم به سکینه چو سراغت گیرد
گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد گر بفهمد تو شدی کشته بدان میمیرد
نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم داداش نبود صبر و قرارم گره افتاده به کارم
من علمدارم علمدار من علمدارم علمدار بر حسینم یار و غمخوار بر حسینم یار و غمخوار
نه سری مانده نه دستی نه سری مانده نه دستی کمرم را تو شکستی کمرم را تو شکستی

در بحث شرکت کنید
دیدگاه شما

تصویر پروفایل
34
مریم 15 شهریور 1398

عالیه…احسنت

تصویر پروفایل
34
Shoopeh 6 دی 1397

عالیه عالیه

تصویر پروفایل
34
lili kaveh 13 مهر 1396

قربونه قلب مهربونه شما برم من

تصویر پروفایل
34
غلام قمر بنی هاشم 9 مهر 1396

خیلیم عالیه عزیز دل

علیرضا طلیسچی علمدار