متن ترانه

نیست در سودای زلفت
نیست در سودای زلفت، حال من جز بی قرار
ای پریشان تر به تار چند، پریشان می گذر
نیست در سودای زلفت، کار من جز بی قرار
ای پریشان تر به تار چند، پریشان می گذر
روزگاری چون تو بودم
من هم اندر نزد جان
ای شب هجران تو پندار
برون از روزگار
نازنینا جا نوش، حال مگذر پریش
نازنینا
جام نوشن در که جانی
الله مدد الله مدد
الهه مدد الله مدد، شیخ احمد جانی مدد
ما را به چشم سر ببین، ما را توی بستر ببین
ما را به پشت خنجر ببین، این ور ببین اون ور ببین
مولا مدد جانا مدد، یاور مدد مادر مدد
آوخ مدد ____ مدد
ای جان کمک، جانا کمک، یارا و دل دارا کمک
از بس کلاه __ مدد
از پوست نارنگی مدد
جنگی مدد، بنگی مدد، سودای هفت رنگی مدد
الله مدد
(اگه اشتباهاتی داره ببخشید)

محسن نامجو نارنگی (خراسانی)