متن ترانه

جهان فاسد مردم را ، بریز دور و در این دوری
به عطر نافه یِ خود خو کن
کمین بگیر جهانت را ، سپس شکارچیانت را
به تیرِ معجزه آهو کن
مفصل‌اند زمستان‌ها ، و برف نسخه‌ی خوبی نیست
برای سرفه‌ی گلدان‌ها ، گلی نمانده خودت گُل باش
تو را بکار و شکوفا شو ، تو را بچین و تو را بو کن
دلم دف است نیستان ها ، نگاهِ صوفی ناخوانا
جهان پریشی مولانا ، دهان پریشیِ مولانا
تو خوانگاه منی با من ، بچرخ و یاحق و یا هو کن
شب است یک تنه زیبا شو ، و چند ماه شکیبا شو
سپس مرا متولد کن ، بتاب رویِ شبم دریا
و جوجه اردک زشتم را ، به زیر بال و پرت قو کن
کسی نمیشنود ما را ، اگر که رویِ سخن داری
و درد حرف زدن داری ، اگر دهانِ خودت هستی
اگر زبان خودت هستی ، به گوش هایِ خودت رو کن
دو تا بریده یِ از شانه ، دو تا خجول دو دیوانه
منم دو دست که میخواهم ، بغل بگیرمت ای جنگل
تفقدی نظری چیزی ، به این دو ساقه یِ کم رو کن
مسم که پخش و پلا هستم ، دچار درد و بلا هستم
تو عادلی که طلا هستی ، به کیمیای مساواتت
تو را بدل به خودت اما ، مرا بدل به ترازو کن
تو را ببوس که لب هایت ،هنوز طعمِ عسل دارد
تو را بخواه که آغوشت ،هنوز میلِ به بغل دارد
تو را بکار و شکوفا شو ، تو را بچین و تو را بو کن

محسن چاوشی جهان فاسد مردم