اشتراک با دوستان

متن ترانه

آه حریرِ مهتاب ، مستی شبان می بینم در نگاهت
اِی چهره ی هستی با شور و مستی ، سر نهادم به راهت
آه نازم بکش باز ، که دارم نیاز به گریه ی خاموشت
وای این را می دانم ، که عشق سوزانم شد فراموشم
ای عطرِ پریده ، بوی تو را من ، در جان نهفته دارم
در عالم خیال ، امیدی مَحال ، بیهوده خفته دارم
آه با تو که بودم ، بی تو چه هستم ، این را کس نمی داند
وای دریغ و افسوس که عشقِ جاودان تا ابد نمی ماند
آه حریرِ مهتاب ، مستی شبان می بینم در نگاهت
اِی چهره ی هستی با شور و مستی ، سر نهادم به راهت
آه نازم بکش باز ، که دارم نیاز به گریه ی خاموشت
وای این را می دانم ، که عشق سوزانم شد فراموشم
ای عطرِ پریده ، بوی تو را من ، در جان نهفته دارم
در عالم خیال ، امیدی مَحال ، بیهوده خفته دارم
آه با تو که بودم ، بی تو چه هستم ، این را کس نمی داند
وای دریغ و افسوس که عشقِ جاودان تا ابد نمی ماند

محمد نوری حریر مهتاب