اشتراک با دوستان

متن ترانه

زان سبوی گلریز ، در پیاله ام ریز ، کاروانی از گل می آید

سرمستِ دیدار ، ابر نوبهاران می بارد بر جانِ هوشیار ،

آغازی تو سافی ، پایانی تو ساقی ، پیدایی تو ساقی ، پنهانی تو ساقی

با تو رفتن بی نشانِ عاشقانه ، با تو بودن

دل نهادن ، دل سپردن ، از زبانِ تو شُنودن

عاشقان را خبرِ باد ِ بهاران داری گل و گلبرگ و طراوت بوی باران داری

همرهِ خلوتِ شب آمده ای باز در دیده دارم ، شعر باران

یادِ رخسارِ تو خورشیدِ دلم شد مهمانِ چشمم ، رویای تو

در باغِ جانم ، آوای تو مثلِ نسیمی ، بر موجِ آب

مثلِ پریدن ، پرواز خواب

بر بالِ ابری پنهان ، رویای مستی در خوابِ برگی تنها ، پروازِ هستی

در ماه باران باران ، اندوهِ پاییز آمد هزاران لحظه ، پرنده ی من تو بخوان

از روزگاران روزی پرنده ی من تو بمان

در باغِجانم بخوان ، ترانه ها را در سبزه زاران ببین ، پروانه ها را

تو همنشین و آشنایِ خسته هایی ، پربسته هایی

آتشِ عشقِ جان رسته هایی

همه غنچه ها گرفته از تو نام همه لاله ها گرفته از تو جان

زان سبوی گلریز ، در پیاله ام ریز ، کاروانی از گل می آید

سرمستِ دیدار ، ابر نوبهاران می بارد بر جانِ هوشیار ،

بالایی تو ساقی ، والایی تو ساقی ، دریایی تو ساقی ، صحرایی تو ساقی

آغازی تو سافی ، پایانی تو ساقی ، پیدایی تو ساقی ، پنهانی تو ساقی

مستی تو ساقی ، هوشیاری تو ساقی ، رازی تو ساقی ، بیداری تو ساقی

بالایی تو ساقی ، والایی تو ساقی ، دریایی تو ساقی ، صحرایی تو ساقی

آغازی تو سافی ، پایانی تو ساقی ، پیدایی تو ساقی ، پنهانی تو ساقی

مستی تو ساقی ، هوشیاری تو ساقی ، رازی تو ساقی ، بیداری تو ساقی

محمد نوری در ماه باران