اشتراک با دوستان

متن ترانه

پشت شیشه برف می بارد، پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه می کارد
چون نهالی سست می لرزد روحم از سرمای تنهایی
می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی
دیگرم گرمی نمیبخشی عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدی است خسته ام، از عشق هم خسته
پشت شیشه برف می بارد، پشت شیشه برف می بارد
در سکوت سینه ام دستی دانه ی اندوه میکارد
بعد از او بر هر چه رو کردم، دیدم افسون سرابی بود
آنچه می گشتم به دنبالش، وای بر من، نقش خوابی بود
دیگرم گرمی نمیبخشی عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدی است خسته ام، از عشق هم خسته
دیگرم گرمی نمیبخشی عشق، ای خورشید یخ بسته
سینه ام صحرای نومیدی است خسته ام، از عشق هم خسته
دیدم ای بس آفتابی را که او پیاپی در غروب افسرد
آفتاب بی غروب من، ای دریغا در جنوب افسرد
بعد از او دگر چه می جویم؟ بعد از او دگر چه می پایم؟
اشک سردی تا بیفشانم، گور گرمی تا بیاسایم

میلاد درخشانی برف