اشتراک با دوستان

متن ترانه

پروانه ای از عشق و ناكامی نشانه

ای یادگار عاشقی در این زمانه

در شعله می سوزد پرت پروا نداری

پروای جان در حسرت فردا نداری

سودا مكن جان در بهای آشنایی

دیگر ندارد آشنایی ها بهایی

پروانه این دلها دگر درد آشنا نیست

در بزم مستان هم دگر درد آشنا نیست

پروانه دیگر باده ها مستی ندارد

جز اشك حسرت ساغر هستی ندارد

پروا كن از آتش كه می سوزد پرت را

یكدم نسیمی می برد خاكسترت را

پروانه آن شمع امید شام تارت

آخر سحر گه می شود شمع مزارت

ترانه آهنگ پروانه از پرواز همای

پروانه این دلها دگر درد آشنا نیست

در بزم مستان هم دگر درد آشنا نیست

پروانه دیگر باده ها مستی ندارد

جز اشك حسرت ساغر هستی ندارد

پروا كن از آتش كه می سوزد پرت را

یكدم نسیمی می برد خاكسترت را

پروانه آن شمع امید شام تارت

آخر سحر گه می شود شمع مزارت

پرواز همای پروانه